فکرم را به تو می دهم ، بازوانم را به تو می بخشم و نگاهم از آن توست و از شانه هایم که نپرس ، دیگر با من غریبه اند.
در تمامی لحظه ها ، تو را می خواهند و برای عطر نفسهایت دلتنگی می کنند چگونه فراموشت کنم؟ تورا که قلم سبزم را به تو هدیه کردم که حتی نوشته هایت هم رنگ نوشته هایم باشد ، پیشترها تو را نمی شناختند ، بهتر بگویم با سبز رفاقتی نداشتند ، سبز را با تو شناختم و دلم می خواهد که با یاد تو همیشه سبز بنویسم ، دستت را به من بده ، فکرت را به من بده ، سرت را روی شانه هایم بگذار و بگذارعطر نفسهایت را میان هم قسمت کنیم.
عزیزه راه دورم ، بی تو چه سوت وکورم ، بی تو به مفت می ارزم ، یه دنیا زیر قرضم ، قربونت برم الهی ، شاپرک سفیدم ، روزنه ی امیدم ، خورشید دل طللایی ، قصیده ی رهایی ، حالا که حرف دلامون یکی شد ، هر چی که دارم مال تو ، باقی عمرم مال تو ، شعرهای عاشقونم اگه نمردم مال تو.
مال و منالی ندارم اما ستاره ها رو هر چی شمردم مال تو ، توی قمار زندگی هر چی که باختیم پای من هرچی که بردم مال تو
عزیزه راه دورم حالا که روز و روزگارمون یکی شد ، شبهای مهتابی و شبهای تارمون یکی شد ، روزگار شبهای تارش مال من شبهای مهتابی و صبح سپیدش مال تو ، روزگار سردی و یائسش مال من همه سرافرازی و عشق امیدش مال تو
عزیزه راه دورم حالا که عطر نفسهات رو برام ارزونی کردی با من نامهربون ، این همه مهربونی کردی ، زندگی صدای چلچله های سبزه زاراش مال تو غرش وپنجه ی ببرهای درنده اش مال من ، زندگی نمنم بارون و عطر شالیزاراش مال تو ، چشم جغد وزهر مارهای کشنه اش مال من
عزیزه راه دورم بی تو چه سوت و کورم.